میان خواب وبیداری
اسیرچنگ رویایم
تویی رویای دیرینه
تویی معشوق زیبایــــــــــــــــــم
ورای عقل واحساسم
دچارم به نگاه تو
نسوزانم درین تقدیر
برو از مرز دنیایـــــــــــــــــــــــم
سحر بابغض بیدارم
وشب باگریه میخوابم
منم آن ساحل متروک
تویی امواج دریایــــــــــــــــــــــــم
یکی میگفت آدم ها
اسیرجبر تقدیرند
درین اجبار جانفرسا
چه غمگینم چه تنهایـــــــــــــــــــــم
نظرات شما عزیزان:
وحید معروف به فیل خخخخخخ
ساعت22:01---8 آذر 1392
صبر کن ...برگرد...چمدانم هایمان اشتباه شده ...دلم را ...بجای خاطراتت بردی ...ماشالله از هر انگشتت چن تا هنر میریزه خخخخخخخخخ
((عجب لبی ...شکرستان که گفته اند، اینست
چه بوسه ... قند فراوان که گفته اند اینست
نیست بالش امنی که با تو سر بنهم
که حسرت سرو سامان که گفته اند اینست
نسیمت آمدو رویای دفترم آشفت
نه شعر ...خواب پریشان که گفته اند اینست
غم غروب و غم غربت وطن بی تو
نماز شام غریبان که گفته اند اینست))
چه زیبا میگماری و میفشاری قلم
عاشقانه های زیبا که گفته اند اینست
حس میکنم آشنای هزار ساله ای به من
غریب نه ...غریب آشنا که گفته اند اینست
به شوق روی تو شبم صبح میشود اما
چه انتظار...وصال که گفته اند اینست
بهانه ای برای عاشقانه ام شدی
چه بهانه...دلیل محکم که گفته اند اینست
ای بی کران، چه عارفانه میزنی قلم
اشتباه نمی کنم ...عشق که گفته اند اینست
جواب:سلام داش علی ممنونم شعر برای تو رو نخوندین؟شاید برای تو بوده ها!
شیشه ی پنجره را بارن شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
الی جون خیلی عالیه
ممنونم خواهش داریم لطف کردی نظر گذاشتی
|