شب ازنیمه گذشت و مثل هر شب باز بیدارم
میان بغض وتنهایی تب اندوه می کارم
چه بی خوابم ازین کابوسهای تند وهم آلود
چگونه از خیال با تو بودن دست بردارم
ببار ای آسمان امشب بپوشان اشکهایم را
که من مثل تو غمگینم ببین بی وقفه می بارم
کجایی ماه من امشب هجوم آورده تاریکی
دراین تا بی کران ظلمت اسیر رنج بسیارم
تویی رویای هر روزم تویی معشوق پنهانی
توای آبی ترین احساس بیا من دوستت دارم
|